نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (983 )
ســوره 16 : نحـــل ( مـکّــی ـ 128 آیه دارد ـ جزء چهــاردهم ـ صفحه 267 )
( قسمــت ســــی و یکــم )
اشتغــال به حــقّ
شهادت سرور و مولای مؤمنان ، لنگر زمین آسمان ، او که هست بر اعمال مان میــزان ،
امیــــــرالمؤمنین علــــــــــی علیـــــه الســـــــــــلام ، بر شمـــــا و همــــــــه ی مسلمانـــــــــان ،
خاصّه مولایمان امـــــام عصــــر و الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) علیه السلام ، تسلیت
( جزء چهارد هــم صفحــه 279 آیه 106 )
بسم الله الرحمن الرحیم
مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ
وَلَکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ
تفسیـــر لفظـــی :
هر کس پس از ایمان آوردن خود به خدا کفر ورزد [عذابى سختخواهد داشت]
مگرآن کس که مجبور شده و [لى] قلبش به ایمان اطمینان دارد ،
لیکن هر که سینهاش به کفر گشاده گردد
خشم خدا بر آنان است و برایشان عذابى بزرگ خواهد بود
تفسیـــر ادبی و عرفانی :
کسی که با صـــدقِ دل و عقــــدِ درست در توحیــــد ،
به وقتِ ضـــــــــرورت ، و حالــــــــتِ اکــــــراه ،
کلمه ی کفـر بر زبان آرد ، زیــان ندارد ،
و فســـخِ عهــــدِ دیـــن نباشد .
این آیت از روی اشارت ،
ســالــــکان راه حقیقــــــــت ،
و محققانِ ارادت را رخصتی است ،
اگر گاه گاه به حکم ضـــــرورتِ بشریت ،
در تحصیل معلــــــوم بکوشنــــــد ،
و به اسبــــــاب بــــاز نگــرند ،
و به اندازه ی ضرورت در آن گام نهنـــد ،
نه در صحت ارادتشان قـــــدحـــی ،
و نه در قصدشان فترتی است .
این است سِـرّ این که ؛ پیغمبرانِ مرسَل ، با جلال و منزلت ، و کمالِ قربتِ ایشان ، از حظّ نفس دست برنداشتند .
موسی کلیم(ع) به مقام مکالمت و مناجاتِ با حق رسید ، و بر بساطِ انبساط ، نوازش دید ، و در همان حال غــــــذا خواست ، و خوردن را فراموش نکرد ! که نیروی جسمانی او به جائی رسیده بود که خواستن غذا او را زیانی نکرد ! و در قصد او فترتی نیاورد .
داود نبی(ع) عزلت اختیار کردی ، و پیوسته در کوه و بیابان تنها طواف کردی ، و گوشه ای گرفتی ، از حضرت آفریدگار پیغام رسید که : ای داود ؛ چرا تنهـــا روی و تنهــــــا نشینی ؟ گفت : خـــــــدایــــــا ؛ در یاد تو و مهر تو خلق را دشمن می دارم ! و با ایشان زیستن نتوانم ! خداونــــــد امــــر فرمود : ای داود ؛ به سوی مردم باز گرد ، که اگر یک بنده ی گریزپــــــا به جانب ما رهبری کنی ، تو را در شمار مجاهدین در راهم آورم !
حضرت مصطفی(ص) را بینی که در بدایت کار ، همه ی اشتغال او به حقّ بود ، و همه ی راز دلاو و اندیشه ی سینه ی او با حق بود ، و آرام و آسایش وی به ذکر حقّ بود ، و از کمال مِهــــر و محبت به حق ، او را پروای خلق نبود ، و تاب هم نشینی با دیگران را نداشت ، و دل وی صحبت با مردم را اختیار نمی کرد ، تا این که خداوند او را فرمان داد که : ای محمّد ؛ کار آن دارد و قوّت آن بُوَد که در ظاهر با خلق باشی و سِـرّ خود هم چنان در حضرت مشاهدت ما داری ، نه آن مشاهدت که بهره ی خلق را از خود باز دارد ! و نه مصاحبت خلق ، تو را از مشاهدت مــــــا باز دارد !
عاشق سوختــــه
پــــــــرده بردار ز رخ ، چهره گشا ، ناز بس است
عـــاشق ســوختـــه را دیــــدن رویت هوس است
دست از دامنت اى دوست ، نخواهـــم برداشت
تا مــــــن دلشـده را یک رمــق و یک نفس است
همــه خوبـــان برِ زیبــــــایىات اى مایــــه حُسن
فىالمثل ، در برِ دریاى خروشان چو خس است
مـــــرغ پــــر سوختــه را نیست نصیبى ز بهــــار
عـــرصـه جولانگه زاغ است و نــواى مگس است
داد خواهـــــم ، غم دل را به کجـــا عرضـــه کنم ؟
که چو من دادستان است و چو فریــاد رس است
این همـــــــه غلغـــل و غوغـــا که در آفـــــاق بوَد
ســـوى دلـــــدار ، روان و همــه بانگ جرس است
( دیوان امام خمینی [ره] ص 53 )
موضوع :