نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 846 )
ســوره 11 : هــود ( مـکّــی ـ 123 آیه دارد ـ جزء دوازدهم ـ صفحه 221)
( قسمــت دوم )
پــرده نشیـن
جزء یازد هــم صفحــه 221 آیه3 )
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ أَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ
وَ إِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ
تفسیـــر لفظـــی :
و این که از پروردگارتان آمرزش بخواهید سپس به درگاه او توبه کنید [تا اینکه ] شما را
با بهره مندى نیکویى تا زمانى معین بهره مند سازد و به هر شایسته نعمتى از کرم خود عطا کند
و اگر روی گردان شوید من از عذاب روزى بزرگ بر شما بیمناکم
تفسیر ادبی و عرفانی :
استغفــــــــار ، تــوبــــــــه است ،
و تـــوبـــــــــه ، استغفــــار ،
و هر دو را با هم آوردن اشارت است به این که ؛
از گنـــــــــاهـــــــــان بیـــــــرون آیی ،
و آن که باور داری که نجــــات تو نــــه به توبـــه است !
بلکه به فضـــــل و کَـــــــــرَم او است ،
نخست استغفـــــار کن تا از گناه پــــاک شوی ،
پس توبــــــــــه کن تا درست شوی ،
اول برخیـــز و طاعت و خدمت به فرمان شریعت بگزار ،
پس از آن به اشارت حقیقت برخیـــــــز ،
آن یکــــی راه عــابـــــدان است ،
و این یکی طریق عارفــــان ،
آن یکی حق خدمت از روی شـــریعت ،
این یکی نشـــان صحبت در منهــــج حقیقت ،
حاصــل خدمــــت ، رسیدن به متــــاع حَسَن است ،
و ثمــــــــره ی صحبــــــت ،
رسیدن هر صاحب فضلی به فضــــل خداونـــــــد است .
پــــرده نشیــن
این قافلــــه از صبح ازل ، ســــوى تــــو رانند
تاشـــام ابـــد نیــــــز به ســـوى تـــــــو روانند
سرگشته و حیران ، همه در عشق تو غرقنـد
دلسوختـــه ، هر ناحیــــه بى تــاب و تواننـــد
بگشـــــــاى نقــــــاب از رُخ و بنمــاى جمالت
تــا فـــاش شــود آن چه همــــــه در پى آنند
اى پــــرده نشین در پــــــى دیــــدار رُخ تـــو
جــــان ها همه دل باختــــه ، دل هـا نگرانند
در میکــــده ، رنـــــدان همه در یاد تو مستند
با ذکـــــر تـو در بتکـــــده هــا پرســــه زنانند
اى دوست ، دل سـوختــه ام را تو هدف گیر
مــــژگان تـــو و ابروى تـــو ، تیــــر و کمـــانند
[ دیوان امام خمینی (ره) ص 102 ]
السلام علیک یا اباصالح المهدی یا صاحب الزمان
آجرک الله یا مهدی بمصیبة ابیک الحسن علیه السلام
بــوی بقیـــــع
هر کس که رفت دیدن صحن و سرای تو
آتش گرفت سوخت وجودش برای تو
گنبد شکسته بود و ضریحی نمانده بود
افتاده بود پرچم و گلدسته های تو
یادم نمی رود صف زوار خسته را
تشنه گرسنه تا بخورند از غذای تو
آن گوشه ای که پله به سرداب می رسد
پیچیده بود زمزمه ربنای تو
خاکی تر ازحریم تو آقا ندیده ام
حتی پرنده پر نزند در هوای تو
حالا دوباره اشک مرا در می آورد
خاکی ترین حیاط، ولی با صفای تو
در لحظه های آخر خود می زدی صدا
جانم به لب رسید دگر مهدی ام بیا
ناله مزن دوباره چنین روضه پا نکن
مهدی رسیده است پسر را صدا نکن
خیلی عجیب از جگرت آه می کشی
دیگر بس است گریه مکن ناله ها نکن
خونی که ریخت از لب تو ارث مادری ست
از خون دل محاسن خود را حنا نکن
یاد سر بریده نکن حال تو بد است
این خانه را به تشنگی ات کربلا نکن
جان پسر به لب شده با دیدن رخت
در پیش چشم او سر این زخم وا نکن
بعد از تو روی شانه مهدی ست بار تو
فکر غریب ماندن اصحاب را نکن
این جا اگر به بوی مدینه معطر است
بوی بقیع و چـــادر خاکی مادر است
اشعار از : مهدی نظری
موضوع :