نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 817 )
ســوره 9 : تـوبــه ( مـدنـی ـ 129 آیه دارد ـ جزء دهم ـ صفحه 187 )
( قسمــت ســـی و نهــم )
سفیــر صــادق
جزء یازد هــم صفحــه 207 آیه 128 )
این سوره چون با عذاب و تهدید کافران و مشرکان آغاز شده و اعلام برائت و بیزاری از آنها را در بر دارد ، و کافران و مشرکان مشمول عفو بخشش و رحمت خداوند نیستند ، استثنائاً برخلاف تمام سوره های قرآن ، بدون بسم الله الرحمن الرحیم شروع گردیده است .
اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم
لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ
تفسیـــر لفظـــی :
قطعا براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید،
به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است.
تفسیر ادبی و عرفانی :
به شما پیغمبری ازخودتان آمد
که آنچه دشواری بر شما آید بر او سخت باشد
و حریص است که شما را به راه راست بَرَد،
و با مؤمنان رؤف و بخشـنــده و مهــربان است.
پیغمبری از میان شما و از خود شما آمده
که در بشر بودن با شما موافـــق
و در کـردار و گـفتــار و رفـتـار با شمــــا مباین است !
ایشان همی گوید :
من بشری چون شما هستم ،
و خداوند جلَّ و علا فرماید :
توئی آن دُرِّ یتیمی که چون توئی نبود .
از نطــق به هــــر دهن زبـــانی دگری
وز لطــف به هـــر بـــدن روانـی دگری
در خـاطــر هـــرکسی گمـــانی دگری
در تو که رسد ؟ تو خود جهانی دگری
گـــوینـــد :
در دوستی هـــم فــراق است هم وصــــــال ،
در عـهــد ازل کـه دوسـتی قسـمـت می کـردند ،
ناله درد فــراق از خــانـــه بوجهـــل برآمـــد ،
و تابــش نــــور خـورشـیـــد وصــال از حـجــره محـمــد(ص) بتافـت ،
از آن فــراق در دل بیــگانــگان دوزخی آفـریدنــد ،
و از این وصـال در سینـــه ی دوستـــان ، بهشتـــی اثبـات کــردند،
زان پـس که خــورشیـد وصـال بر آن مهـتـــر عالم تـافــت،
عــالــمــیــــان در راه وی متحیــــر شـدنــد،
پیغــمبـــران را آرزوی جـمــال و اِتبــاع وی خـــواست :
مــوسی کلـیـم گـوید :
بارخــدایا ؛ مرا از امت وی گردان !
عـیسی روح الله گوید :
بارخــدایا ؛ مرا صاحب درگاه وی گردان !
ابراهـیــم خـلیـــل گوید :
بارخـدایا ؛ ذکر من به زبــان امــت وی روان کن !
و از ایــن عجیب تر آن که :
راه آن مهتر در قـدمگاه او خــود متحـیــر شد !
ایــن چـنـــان کــه مجـنـــون بــه لـیـــلی گـفــت:
اسـبــاب عــلــــم ما در ســر زلـــف تــو گـم شــد !
لـیــلی گفت:
ای مجـنــــون ؛ دعـوی بس بلند نیست ؛
که زلـف مــا ، خــود در ســـر کار ما گــم شــد !
یا چنان که سنائی از قول جوانمردی گفت :
ای هم تـو ز تــو حیران ، آخـر چه مثـال است این ؟
ای شمع نکــو رویـــان ، آخـر چه وصال است این ؟
ای چون تـــو به عالم کم ، آخر چه کمال است این ؟
ای شمــــع و چــراغ مــا ، آخر چه جمال است این ؟
یکی از عارفان بزرگوار در وصف او گوید :
نگـر تا نگوئی که نفس آن بزرگوار همچون نفس دیگران بود !
اگر یک ذره از تابش نفس او به جان و دل همه صدیقان تافتی ،
در عالم قدس همه روان گشتی !
و به نشیمنگاه صدق فـرو آمدی !
(فِی مَقْعَـدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْـتَـدِر)
با این همه ، خودِ محمد(ص) در دعا می فرمود:
خــدایـــا ؛ مـــا را به خودمان وا مگذار !
این پرده نفس از پیش دل مـــــا بردار !
و این بــــادِخودی از مـــــا فـرو نــــه !
که این حجاب راه حقیقت مـــا است !
خطـــاب آمــــــــد :
ای محمّــد (ص) ؛
ناخواستـــه در کنــــارت نهادیــــــــم ،
مـــا آن بارِ تــو را از تــو فـرو نهـادیم !
اراده ی مــــــــا کار تـــــــو بساخت ،
و عـنـایت مـــا چـراغ تو بیـفــروخت!
از آن که تــو ، نــــه برای خود آمدی
و نــــه به خــــود آمــــــــدی !
کـــــه تـــو را آوردم !
نه برای خــــود آمــــدی !
که برای رحمت عالمیــــان آمــــدی،
(وَما اَرسَلناکَ اِلاّ رَحمَةً لِلعالَمِینَ)
حضـرت امــام جعـفـر ابن محـمـدالصــادق عـلیـه السـلام فـرمودند:
خـداونــد ناتوانی خلق را از اطاعت خود می دانست ،
پس به آن ها شناسانید که ؛
به انجام وظیفه خدمت چنان که باید موفق نمی شوند !
این بود که از میان جنس بشر و میان خود آن ها ،
کسی را بــــر پـــــــــــا داشت ،
و صـفـت رأفت و رحمت خود را به او ارزانی داشت ،
و او را بعنوان سفیـــر صــــادق بسوی خلق روانه ساخت ،
و اطاعـت او را اطاعـت خود ،
و مرافـقــت او را مرافـقــت خود دانست ،
و فــرمود : هرکس رســــول را اطاعت کنـــــد ،
خــدا را اطاعــــــت کـــــــرده است .
( اَلّلهُمّ َصَلّ ِعَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم )
موضوع :