نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 798 )
ســوره 9 : تـوبــه ( مـدنـی ـ 129 آیه دارد ـ جزء دهم ـ صفحه 187 )
( قسمــت بیستـــم )
لیـلـــة المبیـــت
( جزء د هــم صفحه 193 آیه 40 )
این سوره چون با عذاب و تهدید کافران و مشرکان آغاز شده و اعلام برائت و بیزاری از آنها را در بر دارد ، و کافران و مشرکان مشمول عفو بخشش و رحمت خداوند نیستند ، استثنائاً برخلاف تمام سوره های قرآن ، بدون بسم الله الرحمن الرحیم شروع گردیده است .
اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم
إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ
إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا
وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُواْ السُّفْلَى وَ کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ
تفسیـــر لفظـــی :
اگر یاری ندهـیــد رســول خــــدا را ،
خـداونــد او را یاری داده است ،
آنگاه که کافـران او را از مکّه بیرون کردند
در حالـی کـه مکه وطن او بود،
هـنـگامی که در غار بود به همراه خویش گفت:
دلتنگ مباش خــــــدا با مـــا است.
پس خـــداونـــد آرامش بر او فـرستاد،
و یاری داد او را به سپاهـیـــــانی که شما نمی دیدید
و سخن کافـران را پائین و پست و مغـلــوب کرد
و سخـن خــدای را بالا و غالب قرار داد
( و َکَلِمَةُ اللهِ هِی العُـلْـیـــا )
و خــداونــد توانا و دانا است.
تفسیر ادبی و عرفانی : [ بخش دوم ]
... فَــاَنْـــزَلَ اللهُ سَکِـینَـتَــهُ عَـلَـیــهِ ...
رسول خدا(ص) از شرّ کافـران و مشرکان و منافقان ،
به امـــر خداونـــد ، علی (ع) را در بستـــر خود جــــای داد
و خود خـانـه و کاشانـــه و وطـــن خویش را ترک کرد
و به غــار ثــور نزدیک مکـــــه پنـــــــاه بــــــــرد،
هنگام خروج از مکه ، در کوچه های شهر به ابوبکر رسید ،
[ شاید حضرت برای اطمینان از این که ایشان را لو ندهد او را با خود همراه برد ]
و بدین سبب به یـــار غــــــار معـــــروف گشت ،
حضرت با یار غار سه روز در آنجا بماند ،
پس از سه روز از غار بیرون آمده عازم مدینه شدند ،
و کافران از یافتن وی نومید گشتند ،
بوجهـل گفت هرکه محمّـــدرا باز آوَرَد صد شتر او را دهم ،
یکی از جنگاوران دلاور عـرب ( بنام سـراقــه )
به طمع مال حاضـرشـد کــه پی جوئی کرده
آنها را بیابــــــد و صد شتــــــر گیرد ،
او گوید : سه بار بر ستـــور سوار شدم
هر سه بار بر زمین افتادم !
بار چهارم بر او نشستم و رفتـــم
تا در بیابان به نزدیک آن هــــا رسیــــــــدم ،
یار غار چون آن دلاور را دید شناخت و ترسید و گفت :
یا محمد ؛ این آدم با هـزار ســوار می جنگــد !
پیغمبر(ص) چون دید ابابکـر ترسیـده است گفت :
نتـــرس خــــــدا با مــــــــــا است،
در حال پای ستور سراقه تا شکم در زمین شد،
آن گاه در حال سـرنگــونی گفت :
یا محمد من با تو عهـد می کـنــم که به تو گزند نرسانم
و نرنجانم و هرکس به طلب تو آید از تو دفع کنم !
رسول خـــدا (ص) دعا کرد تا پای اسب از زمین برآمد ،
آن گاه گفت :
ای محـمـد من دانم که کار تو بالا گیرد و پایگاه تو بلند شود ،
مرا نامـــــــــه ای ده تا میان من و تو نشانی باشد ،
ابوبکـر نام او را بر سنگی یا پوستی نوشت ،
و آن مرد هم از تیـــــــردان خود تیــــری برکشید و گفت :
مرا در این راه شتر و گوسفند بسیار است
این تیر نشان من باشد
تا شما در راه هـرچه خواهـیـد بشما بدهـنـد ،
حضرت فـرمودند : ما را به طعـــام وی نیازی نیست ،
و او بازگشت و مصـطـفــی(ص) با یار غار به مدینـــــه رفتند .
و در این واقعـــه بود که چون پیغمبـــر (ص) ؛
عزم پناهندگی به غــار و هجرت به مدینـــــــه نمود ،
عـلـی (ع) حاضر شد جان خود را برای رسول الله (ص) به خطر اندازد
و آن شب در بستـــــــــر او خوابیـــــــد
و چون مشرکان قـریش به قصد کشتن محمد(ص) به خانه او رفتند
عـلـی(ع) را درخوابگاه به جـــــــــای محمّـــد (ص)دیدند !
و ا ز ستیــــز با شـیـــرخـــــدا پرهـیـز کردند !
( اَلّلهُمّ َصَلّ ِعَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّل فَرَجَهُم )
وَ َصَلّ ِعَـلی عَـلِیٍّ اَمیـــــــرِالْمُؤْمِنِیـــــــنَ وَ وَصِی رَسُــولِک ،
عَـبْــِدِکَ وَ وَلِـیـــکَ وَ اَخِی رَسُــــــولِکَ وَ حُجَّتِــــــــکَ عَـلـی خَـلـقِــک
با مصطفی به لیله معـراج در عـروج
بر خاکیان تو فــرّ همائی تـو کیستی
در لیلة المبیت نمــودی کــــه در عمــل
با خالقت به بیع و شرائی تو کیستی
جز او کسی نبــود در عالــم برای دین
او حیدر است و نام نکویش علیستی
موضوع :