نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 782 )
ســوره 9 : تـوبــه ( مـدنـی ـ 129 آیه دارد ـ جزء دهم ـ صفحه 187 )
( قسمــت سوم )
بســاط تـوبـــه
( جزء د هــم صفحه 187 آیه 6 )
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
وَ إِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ
ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَعْلَمُونَ
تفسیـــر لفظـــی :
و اگر یکى از مشرکان از تو پناه خواست پناهش ده تا کلام خدا را بشنود
سپس او را به مکان امنش برسان چرا که آنان قومى نادانند
تفسیر ادبی و عرفانی :
اگر مشرکی ( که امر به کشتن او داده ای ) به تو پناه آورد ؛ و ایمنی خواست ؛ رد مکن ( او را بپذیر ) تا کلام خدا را بشنود ، و دوستی دین بر او آشکار گردد ، و اگر بعد از شنیدن سخن خداوند ایمان نیاورد ، متعرّض او مشو !
... ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ...
پس از آن ایمن گاه او را به او برسان ، هم چنان که اولیاء حق را می بینی که تاب فراق خداوند را ندارند ، با آن که امروز با ایمان به او زنده هستند ، از او پناه خواهند ، و چون به او رسند ، از فزع اکبر ننالند ! تا چه رسد به کسانی که نادانند و ایمنی خواهند !
( جزء د هــم صفحه 188 آیه 11 )
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
فَإِن تَابُواْ وَ أَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَ آتَوُاْ الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ
وَ نُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ
تفسیـــر لفظـــی :
پس اگر توبه کنند و نماز برپا دارند و زکات دهند در این صورت برادران دینى شما
مى باشند و ما آیات [خود] را براى گروهى که مى دانند به تفصیل بیان مى کنیم
تفسیر ادبی و عرفانی :
این آیت اشارت است به این که :
حقیقت توبه ، پشیمانی است ،
که در دل پدید آید ،
دردی که درون سینه سر بر زند ،
آتش خجلت در دل وی افتد ،
و آب حسرت از دیده فرو ریزد ،
نبینی شاخی که چون یک سر آن در آتش نهی ؛
از سر دیگر آن آب می چکد ؟
ای جوانمـــــــــرد ؛
هـــزاران هـــزار مــاهــــــرویان فــــــردوس
از راه نظاره ، در بازار گرم منتظـــــر ایستاده اند ؛
تا مگر گنـــاهـــــــــکاری از پرده ی گنـــــــــــــاه بیرون آید !
و گام بر بســـــاط تــــوبـــــــــــــه نهـــد !
تا ایشان جان ها و دل ها را در قدم وی بیفشانند ،
و به او بشارت دهند که قـــدم صـــــدق برداشته است !
مستــــی عاشـــق
دل که آشفتـــهی روی تــــو نباشد دل نیست
آن که دیوانــــهی خال تــــو نشد عاقل نیست
مستیعاشق دلبــاختــــــه از بادهی توست
بجز این مستیَم ، از عمــر ، دگر حاصل نیست
عشق رویتو ، در این بادیــــه افکنـــد مــــرا
چه توان کرد که این بادیـــه را ساحل نیست
بگذراز خویش ، اگر عاشق دلبـــاختـــــــهای
که میـان تـــو و او ، جز تـو کسی حایل نیست
رهـرو عشقی اگر خرقــــه و سجّـــاده فکــن
که بجز عشق ، تـــو را رهرو این منزل نیست
اگر ازاهــــل دلی ، صـوفی و زاهــــد بگـــذار
که جز این طایفه را ، راه در این محفل نیست
برخَـــمِ طـــرّهی او چنــــــگ زنم چنگ زنـــان
که جز این حاصل دیوانـــــــهی لا یعقل نیست
دست من گیر و از این خرقهی سالوس رهان
که در این خرقـــه ، بجز جایگــه جاهل نیست
علـــم وعرفــــان ، به خرابـــــات ندارد راهی
که به منــزلگــــــه عشّــــاق ره باطل نیست
[ دیوان امام خمینی (ره) ص 67 ]
موضوع :