نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 775 )
ســوره 8 : انفـــال ( مـدنـی ـ 75 آیه دارد ـ جزء نهم ـ صفحه 177 )
( قسمــت بیست و دوّم )
اطاعت خـدا و رسـول و صاحبان امـر
( جزء د هــم صفحه 183 آیه 46 )
بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم
وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْوَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ
وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ
تفسیـــر لفظـــی :
و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید و با هم نزاع مکنید که سست شوید
و مهابت شما از بین برود و صبر کنید که خدا با شکیبایان است
تفسیر ادبی و عرفانی :
این آیت از روی اشارت مسلمانان را به موافقت امر می فرماید ،
که موافقت ، اصل دین است ، و مخالفت ، مایه ی ضلالت ،
چنان که در دین و عقیدت ، موافقت واجب است ،
در رأی و عزیمت هم واجب است ،
از این جا است که خداوند ،
اطاعت خـــــدا و رسول و صاحبـــان امر را
همـــــــــــه در هــــــــــم بست ،
و خـــروج و مخـــالفــــت را حــــــــــــرام کرد ،
و مصطفی (ص) فرمود :
شما را به پنـــــــج چیــــــــز امــــــر می کنم :
جماعت ، شنوائی ، اطاعت ، هـــــــرت ، جهــــــــاد .
هر کس از جماعت به اندازه ی یک وجب بیرون شود ؛
طوق اسلام را از گردن انداخته تا برگردد !
و هرکس مرا اطاعت کند ،خـــــــــدا را اطاعت کرده ،
و هرکس مرا نافرمانی کند ، خدا را نافرمانی کرده ،
و هرکس صاحب امر را اطاعت کند ، مــــرا اطاعت کرده ،
و هرکس صاحب امر را فرمان نبرد ، مرا فرمـــان نبــــــــرده !
همانــــــــا امـــــــــام و پیشــــــــوا ، سپــــــــــر است ،
که در پناه او می توان جهاد کرد ، و پرهیزکار شد ،
و اگر پیشوای شمــــا مــــردی حقیــــر باشد ،
که شما را به کتاب خداوند رهبـــری و پیشوائی کند ،
سخن او را گوش کنید و از وی اطاعت نمائید .
... وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ
ثبــــات و استقــــامت و حسن تفویض ؛
سبب کفایت در امـــور می شود ،
یکی از بزرگان گفتـــــــــه :
هرگاه که من واقعه (بـــدر ) خواندمی ،
با خود گفتمی ؛
خوشا به حال سپاهی که ؛
فرمانده ی آنان رسول خــــــــدا (ص) ،
خبرگزار آن جبرئیــــــل امین ،
جنگاوران آن حمــــــــزه و علــــــــــی (ع) ،
مددکار آنان فرشتگان خـــــــــدا ،
مقصد و مقصود آنان دیـــــن خـــــــــــدا ،
و حاصل آن رضای خداونـــد تبارک و تعالی است .
حُسن خِتــــــــــام
الا یا ایها الساقی زمی پر ساز جامـــم را
که از جانم فرو ریزد هوای ننگ و نامم را
از آن می ریز در جامم که جانم را فنا سازد
برون سازد ز هستی هسته نیرنگ و دامم را
از آن می ده که جانم را ز قید خود رها سازد
بخود گیرد زمامم را فرو ریزد مقامم را
از آن می ده که در خلوتگه رندان بی حرمت
به هم کوبد سجودم را به هم ریزد قیامم را
نبودی در حریم قدس گلرویان میخانه
که از هر روزنی آیم گلی گیرد لجامم را
روم در جرگه پیران از خود بی خبر شاید
برون سازد از جانم همی افکار خامم را
تو ای پیک سبک باران دریای عدم از من
به دریادار آن دادی رسان مدح و سلامم را
بساغر خستم کردم این عدم اندر عدم نامه
به پیر صومعه بر گو به بین حسن ختامم را
[ دیوان امام خمینی (ره) ص 40 ]
موضوع :