تفسیر ادبی عرفانی بسم الله الرّحمن الرّحیم (101)
سوره 101 : قــارعـــــه
درمــان بیقـــراری
بنام نامداری که نامش یادگار جان است
و دل را شــادی جـــاودان،
رَوحِ رُوح دوستان و آسایش غمگنان!
بســــم الله ؛
عنوان نامه ای است که از دوست نشان،
و مِهـر قـدیـم مضمـون آن است ،
نامه ای که بی قـرار را درمان و از جدائی در امان است !
نامه ای که هـم گـوی و هم چوگان است،
مُـرَکَّب او شوق و مُهـر او میدان است،
گُل او سوز و معـرفت او بوستان است،
نامه ای که درخت توحید را آبشخور است
و دوستی حـق آنــرا میــوه و بَــر است.
*************************
خــدایـــا ؛
چون با خود نگرم وکردارخود بینم گویم از من زارتر کیست؟
و چون با تو نگـرم و خود را در بندگی تو بینم
گــویـــم از من بـزرگـــوارتـر کیست؟
پس به زبــان حــال چنین گـویــم :
گاهی که به طینت خود افتد نظرم
گویم که من ازهـرچه درعالم بَتـَرم
چون ازصفت خویش دراندرگذرم
ازعـرش همی به خـویشتن درنگـرم
#####################################
گاهی که به خود می نگـرم همـه سوز و نیاز شوم !
وگاهی که به او نگـرم هـمه راز و نــاز شوم ،
چـون به خـود نگــرم گـــویـــم:
پـــرآب دو دیـــده و بس آتش جگــرم
بر بــاد دو دستــم و پر ازخـــاک سرم
چون به ذات لا یـزال و قدرت بی زوال او نگرم گویم :
چه کند عـرش که او غاشیه من نکـشـد
چـون به دل غاشیه حکم و قضای تو کشد
----------------------------------
یادداشت برگزیده
http://sarcheshmeiran.parsiblog.com/
ملاحظه فرمائید
موضوع :