نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (729 )
ســوره 7 : اعـــراف ( مکّی ـ 205 آیه دارد ـ جزء هشتم ـ صفحه 151 )
( قسمــت بیست و ششــم )
دفتـــر عشـــق
( جزء نهــم صفحه 162 آیه 94 )
بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم
وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ
تفسیـــر لفظـــی :
و ما در هیچ شهر و آبادى پیامبرى نفرستادیم مگر این که اهل آن را به سختى ها و رنج ها گرفتار ساختیم ، شاید (به خود آیند ، و به سوى خدا) بازگردند و تضّرع کنند
تفسیر ادبی و عرفانی :
سِــرِّ رسالــت پیغامبران و حکمت فرستادن ایشان به خلق آن است که :
خداوند جلیل خلق را بیافرید ، و ایشان را به دو صنف بیرون داد :
صنفی اهــــل سعـــــــادت و ســـزاوار رحمت و کرامت ،
و صنفی اهل شقاوت و سزاوار عقوبت و نقمت ،
پیغمبران را برای بشارت و انذار فرستاد
تا با مـــــــــــردم اتمـــــــام حجّــــت شده باشــــد که :
بشارتِ سعیدان ، اظهار رحمت و مغفرت است ،
و انــــذار شقیّــــان اظهــار قدرت و عزت .
سعیدان را گفت بشارت باد آنان را فضل خداوندی ،
و شقیان را گفت : منافقان را عذاب دردناک بشارت باد !
اگر خداوند می خواست مردم بدون پیغمبران و فرستادگان هم ایمان می آوردند ، لیکن خواست که از میان بندگان خود لختی را به رسالت خویش گرامی گرداند ، و بر فرق ایشان تاج کرامت نهد ،
نه بینی که هریک از ایشان را شرفی دیگر داد و نوازش و لطفی دیگر ؟
آدم را خلیــل گفت ،
ابراهیم را صفی خواند ،
موسی را کلیـــــــم خواند ،
عیســـــــی را روح خـــــــــــــود ،
و مصطفـــی را حبیــــــب خود خواند .
که این تشریف و تخصیص برای اظهار عزت و مرتبت آنان است نه نظام ملک خویش ، که ملک او را به جلال احدیت و کمال صمدیت راست و پا برجا است و از خلق پیوندی نباید !
رازی است مرا ، رازگشــــــائی خواهــم
دردی است به جانــــم و دوائی خواهــم
گر طـــــور ندیـــدم و نخواهـــــــــم دیدن
در طور دل از تــــــــــو جای پائی خواهم
گر صوفی صــــــافی نشدم در رهِ عشق
از همت پیــــــرِ ره ، صفــــــــائی خواهم
گر دوست وفـــائی نکنـــــــــد بر درویش
با جـــان و دلم از او جفـــــــــائی خواهم
بــردار حجــــاب از رخ ای دلبــــــر حُسن
در ظلمت شب ، راهنمـــــــــائی خواهم
از خویش برون شو ای فرو رفته به خود
من ، عاشقِ از خویش رهــــائی خواهم
در جـــان منی و من نیـــــــــابم رخ تـــو
در کنــزِ عیـــان ، کنــزِ خفـــائی خواهم
این دفتـــر عشق را ببنــــد ای درویش
من غرقــم و دست ناخـــدائی خواهم
[ دیوان امام خمینی (ره) ص 159 ]
موضوع :