سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 1966526
  • بازدید امروز: 18
  • بازدید دیروز: 73
  • تعداد کل پست ها: 1283
  • ****
درباره
محمّـد تــرابـی[963]

روح بلند مدیر وبلاگ خادم قرآن محمد ترابی در اسفند ۱۳۹۸ در ۶۷ سالگی به سوی معشوق شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آرشیو مطالب
*

حدیث

*
لوگوی دوستان
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (488 )

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ـ 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 2 )

( قسمت نـود ونهـــم )


جــام معـرفـت

 

( جزء دوم صفحه 40 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــمِ 

248 ـ وَقَالَ لَهُمْ نِبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَن یَأْتِیَکُمُ  التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ

مِّن رَّبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِّمَّا تَرَکَ آلُ مُوسَى وَ آلُ هَارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلآئِکَةُ

إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ


تفسیر لفظی :

پیغمبرشان گفت : همانا نشانه پادشاهی او این است که تابوت به شما آید که در آن آرامشی است

از طرف خداوند و باقی مانده آن آل موسی و آل هارون است که فرشتگان آن را بردارند

و این برای شما نشانه ای است که پادشاهی طالوت از جانب خدا است !

اگر شما ایمان دارید دانید که چنین است .


تفسیر ادبی و عرفانی :

هرکس بر بساط دولت دین ،

از جام معرفت شربتی یافت ،

ساقی آن شربت ، سکینه و آرامش خاطر بود ،

و سکینه آن قــــــوم ، تابـــــــوتی بود که

از آدم و نوح و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب ،

به موسی و هارون ، و از آن ها به شموئیل رسید ،

و در آن تابـــــوت ، عصای موسی و عمامه هارون بود ،

که خداوند به سبب آن ، آنها را از چنگال دشمن رهانید ،

و از مکمن غیب برای آنها فرستاد ،

که باعث دلگرمی و پیـــــــروزی آنان گردید !

نوشته اند که :

این تابوت (صندوق عهد) از چوب شمشاد زراندود شده

به اندازه سه گز در دو گز !

که در آغاز نـــــزد آدم بوده ،

پس از آن به شیث و ابراهیم رسیده ،

و از او به اسماعیل و اسحاق ،

و از او به یعقــــــــوب ،

و از او به  موسی رسید ،

که در حین رحلت عصای خود را در آن نهاد

و به یوشع بن نون سپرد ،

تا آخر به دست داوود  رسید !

 

شبلی گفت :

از آن جا که حقایق سِــرّ است ،

پرده ها گشودند و حجاب ها برداشتند ،

تا بسی کارهای غیبی بر ما کشف شد !

دوزخ را دیدم به سان اژدهائی غرنده ! و شیری درنده !

که به خلق می یازید و انان را به دم در خود می کشید !

مرا دید ، از من نصیب خواست !

من هرچه اعضاء و جوارح داشتم به او دادم !

و باک نداشتم از سوختن آن ،

که به واسطه سوز باطن خودم ،

پروای سوز ظاهرم نبود !

که گفته اند :

همه آتش ها تن سوزاند و آتش دوستی جــــان !

و با آتش جانسوز شکیبائی نتوان !


گر بسوزد گو بسوز و  گر نـوازد گو نواز


عاشـق آن به کو میان آب و آتش در بُوَد

 

چون نهاد و کالبد را به آتش دادم ،

نوبت به دل رسید !

از من دل خواست !

گفتم دربازم و باک ندارم !

ندا آمد : ای شبلی ؛

دل را یله کن ! که دل نه از آنِ تـــو است ! و در تصرّف تــو !

در قبضه ی تصــــرّف مــــا است !

ای شبلی ؛ اگر ناچار دل باید سوخت ،

دریغ باشد که به این آتش صورت بسوزی !

پس باری به آتش عشق بسوز !


دل را تـو به نـاز عاشقی بریـان کن


وانگاه نظـر ز دل به سوی جـان کن


گر زانکه به راه پیشت آیـد معشـوق


این جمله به پیش پای او قربان کن !


 

 

 

 

و امّــــا مشکلات مـــا ! 

 

همه مشکلات و گرفتاری های ما

ناشی از غیبت طولانی مولایمــــــان

محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا

قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

پس برای تعجیــــــــــل در فـــــرج مبارکشان دعا کنیم

 

اَللّهُمَّصَلِّعَلیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلفَرَجَهُم



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (487 )

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ـ 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 2 )

( قسمت نـود وهشتـــم )


کیاننـد دوستــان خــدا ؟

 

( جزء دوم صفحه 39)

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــمِ 

245 ـ مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ 

أَضْعَافًا کَثِیرَةً وَاللّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْسُطُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ

تفسیر لفظی :

کیست که خدا را وامی دهد وامی نیکو ، پس آن را چند برابر کند ؟

و خداوند روزی را تنگ می کند و می گشاید و همگی بسوی او برگردانده می شوید.


تفسیر ادبی و عرفانی :

خداوند در این آیت بندگان را می نوازد ،

هم توانگران را و هم درویشان را ،

توانگران را می نوازد که از آن ها وام می خواهد !

و وام از دوستان خواهند !

و درویشان را می نوازد که وام از بهر ایشان می خواهد!

و تا عزیزی نباشد برای او درخواست وام نکنند !

و گاه ضرورت باشد که وام از غیر دوستان خواهند !

چنان که مصطفی (ص) درع خود را نزد یهودی گذاشت و وام گرفت !

نوشتـــــه اند :

روزی علی مرتضی (ع) در خانه شد ،

دید حسن و حسین (ع) نزد فاطمه (س) گریه می کنند !

پرسید روشنائی چشمان من ،

و میوه دل و سر و جان من ،

چرا می گرینــــــد ؟

فاطمه (س) گفت این ها گرسنه اند !

و یک روز گذشته که هیچ نخورده اند !

علی (ع) پرسید : این دیگ بر سر آتش چیست ؟

گفت : در دیگ تنها آب است

که برای دلخوشی فرزندان بر سر آتش نهاده ام !

علی (ع) دلتنگ شد ،

عبائی داشت ، به بازار برد و به شش درم بفروخت !

و با آن خوراکی خرید و به سوی خانه باز می گشت که

سائلی می گفت :

آیا کسی در راه خدا وام می دهد ؟ که چند برابر برگردد ؟

علی (ع) همه آن خوراکی را به او داد !

چون به خانه آمد فاطمه (س) پرسید :

آیا توفیق یافتی چیزی فراهم کنی ؟

گفت : آری ، لیکن همه آن را به بی نـــوائی دادم !

فاطمه (س) گفت : چه خوب کاری کردی !

تو همیشه توفیق به کار خوب می یابی !

علی (ع) برگشت که برای نماز به مسجد برود ،

در راه کسی را دید که گفت :

یا علی ؛ من این شتر را می فروشم ،

علی (ع) گفت : من نتوانم خرید که بهای آن را ندارم !

آن کس گفت : به تو فروختم تا هر وقت داشتی به من بپردازی !

آن شتر را به 60 درم خرید ،

ناگهان کس دیگر رسید و گفت :

یا علی ؛ این شتر را به من بفروش ،

علی (ع) گفت به چند می خواهی ؟

گفت 120 درم می خرم !

علی (ع) گفت : فروختم !

پول را گرفت ، نیمی از آن را به برگشت بدهی داد ،

و نیم دیگر را به کار خود برد !

که محمّد (ص) رسید و قصه را شنید ،

و فرمود : فروشنده جبرئیل بود و خریدار میکائیل !

و این آن وامی بود که به آن سائل دادی !

 

... وَاللّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْسُطُ ...

 

قبض و بسط در دست خدا است ،

کار او دارد و حکم او را است ،

یکی را دل از شناخت خود در بند گیرد !

یکی را درِ اُنس بر او گشاید !

یکی در تنگنای ترس سرگردان !

یکی در میدان امیـــد شادان !

یکی از قهر قبض وی هراسان !

یکی بر بسط مهر او نازان !

خــدایــا ؛

گهی به خـــود نگرم گویم از من زارتـــر کیست ؟

گهی به تـــو نگرم گویم از من بزرگـــوارتر کیست ؟

 

گاهی که به طینت خود افتد نظـرم

گویم که مـن از هرچه به عالم بترم

چون از صفت خویشتـن اندر گذرم

از عرش همی به خویشتن در نگرم !

 

الهـــــی ؛


مشــــــرب می شناســــــــم اما وا خوردن نمی یارم ،

دل تشنـــــــــه و در آرزوی قطـــــره ای مـــی زارم ،

سقــــایه مرا سیــــراب نکند من در طلب دریایم ،

بر هزار چشمـــه گذر کردم تا که دریــا دریــابم ،

در آتش عشق غریقــــی دیدی ؟ من چنانم ،

در دریــــا نشستــــه ای دیدی ؟ من آنــم ،

به حیرت زده ای مانـــم که در بیابــــانم ،

فریاد رس که از فراقت به فغانم!




موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (486 )

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ـ 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 2 )

( قسمت نـود وهفتـــم )

  

شُکــر توفیــق


 

 

( جزء دوم صفحه 39 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــمِ 

238 ـ حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى

وَ قُومُواْ لِلّهِ قَانِتِینَ 

تفسیر لفظی :

هنگام نماز ها را نگاهدار باشید ، به ویژه نمـــاز میانین ،

و خـــدای را بپای ایستید به فرمانبرداری و رستگاری .

 

تفسیر ادبی و عرفانی : (بخش دوم)

 

گفتـــه اند :

اول کسی که نمـــــــاز بامداد بجا آورد ، آدم (ع) بود

که از تاریکی شب به روشنائی روز رسیده ،

خدای را به این نعمت سپاس گزارد !

چون آدم (ع)  شب ندیده بود ،

و از جفت خود دور شده بود !

ناگاه در تاریکی شب خود را غریب و رنجور دید !

با خــــــدا مناجات می کرد و به زبان حال با خود گفت :


خـــــــدایـــــــــا ؛

 

ذکرتــو  مرا مونس و یاد است به شب

وز ذکــرتــو ام هیـچ نیاساید لب !

 

چون صبح شد ، ندا آمد : ای آدم ؛ 

دو رکعت نمـــــــاز بگـــزار ،

یک رکعت به شکرانه گذشتن شب هجرت ،

و یکی دمیدن صبح دولت و دیدن جفت خویش !

او به زبان حال گفت : 

وصــل آمد و از بیم جدائی رستیم

با دلبــر خود به کام دل بنشستیم

 

و اول کسی که نمـــــــاز پیشین (ظهر) بگزارد

ابراهیم خلیل (ع) بود که چون جان فرزند خود نثار کرد

و خداوند قربانی او را پذیرفت ، و هنگام زوال (ظهر) رسید ،

ندا آمد : ای ابراهیـــــــم ؛ 

چهار رکعت نمـــــــاز بگزار ،

یک رکعت ، شکـــــــر توفیــــــــق ،

یکی دیگر شوق تصــدیـــــق ،

و سوم شکـــــــر نـــــدا ،

و چهارم شکر فـــدا .

 

و اول کسی که نمـــــــاز پسین (عصر) گزارد یونس (ع) بود

که چون از نرسیدن عذاب به قوم خود ناشکری کرده بود!

گرفتار خشم خدا شد ، و به زندان شکم ماهی رفت !

پس از عفو الهی و بخشش خدائی ،

چون از شکم ماهی بیرون آمد

خود را از این چهار تاریکی ها رها و رسته دید :

تاریک لغزش ،

تاریکی شب ،

تاریکی آب ،

تاریک شکم ماهی !

و بشکرانه رهائی از آن چهار تاریکی ،

چهار رکعت نماز گزارد .

 

و اول کسی که نمـــــــاز شام (مغرب) گزارد عیسی (ع) بود

که بی پدر به وجود آمد !

در شکم مادر تورات و انجیل خواند !

و در گهواره سخن گفت !

به شکرانه این سه نعمت ،

سه رکعت نماز شکر به جای آورد ،

به رکعت اول نفی خدائی از خود کرد ،

و به رکعت دوم اثبات خدائی در دو کتاب آسمانی کرد ،

و به رکعت سوم اقرار به یگانگی خدا کرد !

[ و زیباترین نماز ، نماز در جبهه جهاد و دفاع است ]

 

و اول کسی که نمـــــــاز عشــــا بگزارد موسی (ع) بود

که نواخته خالق بی عیب ،

و مخصوص تحفه غیب ،

و مزدور شعیب بود !

چون مدت چوپانی سر آمد ،

اندیشه وطن کرد !

شب فرا رسید ،

باد تند وزیــــد !

باران گرفت و برق جهید !

گرگ در گله افتاد !

و عیالش را درد زه خاست !

سرگردان در آن وادی بی پایان !

بی سر و سامان ،

به زبان حال می گفت :

به هر کوئی مرا تا کی دوانی

زِ هر  زَهری مرا تا کی چشانی !

آری ؛ بی رنج کسی گنج ندید ،

بی اندوه کسی به دولت نرسید ،

آن گاه به جانب طــــــــور 

شعاع نـــــــور دیــــــد !

و ندای خداوند غفــــــــــور شنید !

که موسی را چهـــــــار غـــــــم بود :

غم عیال و فرزند و برادر و دشمن !

ندا آمد : ای موسی ؛ 

غم مخور و اندوه مبر

که رهاننده از غم و برنده اندوه منم !

موسی برخاست و چهار رکعت نمـــــــاز 

به شکرانه چهار نعمت گزارد ،

به شرط صــدق و صفــا و وفـــــا و اخـــــلاص !

عیـــــال و فرزنــــد و بــــرادر او را کفایت کند

و بر دشمن پیـــــــــــــروز شود ،

و از غـــم و انــــــــدوه برهد ،

چنان که هر چهار نعمت را خداوند به موسی(ع) داد .

الهـــــــی ؛

چون در تـــو نگرم

 از جمله تاجدارانم و تاج بر سر ،

و چون به خــــود نگرم

 از جمله خاکسارانم و خاک بر سر !

الهـــــــی ؛

مرا دل از بهر تـــو در کار است ،

وگرنه مـــرا با دل چه کار است .

 

این جمعه هم گذشت و نیـــامد !

 

همه مشکلات و گرفتاری های ما

ناشی از غیبت طولانی مولایمــــــان

محبــوب دل هـا و منجی انســان هـا

قائـم آل محمّـد (ص) حضرت امــام مهــدی (عج) است

 

پس برای تعجیــــل در فـــرج مبارکشــــان دعا کنیم



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (485 )

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ـ 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 2 )

( قسمت نـود و ششــم )

  

روشنـائی چشـم پیـامبـر(ص)


 

( جزء دوم صفحه 39 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــمِ 

238 ـ حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَ قُومُواْ لِلّهِ قَانِتِینَ 

 

تفسیر لفظی :

هنگام نماز ها را نگاهدار باشید ، به ویژه نمـــاز میانین ،

و خـــدای را بپای ایستید به فرمانبرداری و رستگاری .


 

تفسیر ادبی و عرفانی :


چون بنده به نمـــــــاز درآید به هیبت درآید !

و چون از نمـــــــاز بیرون شود به تعظیم بیرون شود !

تا در نمـــــــاز باشد به صفت ادب بود،

تن بر ظاهرِ خدمت داشته ،

و دل در باطنِ حقیقتِ وصلت بسته ،

و سر با روح منــاجـــــات آرام گرفته !

یکی از بزرگان گفته :

اگر مرا مخیّر کنند که در نمـــــــاز شوم یا در بهشت ! 

من بهشت را بر نمـــــــاز اختیار نکنم !

که آن بهشت اگرچه ناز و نعمت است ،

این نمـــــــاز را ولی نعمت است !

آن نزهتگاه آب و گِل است ،

و این تماشاگاه جـــان !

آن مرغ بریان است در روضه رضوان ،

و این رَوح و ریحان است در بستان جانان ! 

 

 

تماشـا را یکی بخـرام در بستـان آن جانان 

 

ببین در زیر پای خویش جان افشان آن جانان 

 

پیغمبر خاتم (ص) هیچ چیز را نـــور چشــم  نخواند جز نمـــــــاز ،

و فرمود : روشنائی چشم من

از میان نواخت ها و نیکوئی ها

مشغولیت به اوست و راز داری با او !

 

اینک دل من ، تــو در میانش بنگر


تا هست بجز تـو ، هیچ مقصود دگر ؟

 

عارفی گفته :

خدایا ؛ ای مهربان فریاد رس ؛

عزیز آن کس کش با تـو یک نفس !

بـادا نفســی که در او نیامیـــزد کس !

نفســی که آن را حجـــابی نـایـــد از پس !

 


...حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ ... : 

 

محافظت نمـــــــاز آن است که :

تن در مقـــام خدمت راست دارد !

و دل در مقام حرمت نهد !

تا هم قیام ظاهر از روی صورت تمام بود !

و قیام باطن از روی صفت بجای بود !

رکن اول نمـــــــاز ، نیّـــت است ،

یعنــــــی قصــــــــددل !

و آن با سه چیز درست آید :

با دست اشــارت ،

با زبــان عبــارت ،

و در دل نیّت ،

 

یعنـــی خـــــــدا را قصـــــــد کــــردم ،

و دنیـــــــــــــا را واپس نهـــــادم ،

پس اگر اندیشه دنیـــا نگذارد ،

و دل با نمـــــــاز نپردازد ،

در همان رکن اول دروغ گفته است !


حضرت حسن ابن علی علیه السلام

چون به نمـــــــاز می ایستاد

می گفت : بــار خـــدایـــــــا ؛ 

من غریب مملکتم ،

افتاده در چاه معصیتم !

غرق شده دریای محنتم !

درد دارم و دارو نمی دانم !

یا می دانم و خوردن نمی توانم !

نه روی آن که نومید شوم !

نه زهره آن که فراتر آیم !

گر درخور آن نَیَـم که رویت بینم

باری به سر کوی تــو قربانم کن

 

 

پس ای برادر و ای خواهرم ؛

وقت نمـــاز که شد نگو حالا کار دارم

به کارهــــایت بگو حالا وقت نمــــــاز است

 

الهـــــــی ؛

اگر مستـم و اگر دیـوانــه ام ،

 از مقیمــان این آستـانــه ام ،

 آشنائی با خود ده که از کائنــاتبیگانه ام .


الهـــــــی ؛ 

در سر خمــار تــو داریم ،

در دل اســرار تــو داریم ،

و به زبان ثنـــای تــو داریم ،

اگر گوئیــم ثنـــای تــو گوئیم ،

و اگر جـوئیـــم رضــــای تــــو جوئیـــم.


خــدایـــا ؛

به حق انبیــــاء و اولیــــائت

عیــدی مـا را فــرج مـولایمـــــان

حضرت حجة ابن الحسن المهدی علیه السلام

قــرار ده ، آمیـن یا رب العــالمیـن

 

 

جانـــــــان من !

 

 قائـم آل محمّـــــد (عج)

 

 هـر جمعـــه را به این امیـــد آغاز می کنیم

که شـایـد تـــــو در این جمعـــــه بیــــایی

و کام تشنــگان عـدالـت را سیـــراب نمـــایی

 

 

یادداشت برگزیده « بصیـــرت »

[ کلیک کنید ]



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (484 )

ســوره 2 : بقـــره  ( مدنی ـ 286 آیه دارد ـ جزء اول ـ صفحه 2 )

( قسمت نـود و پنجــم ) 

مقـام تـوحیــد


 

( جزء دوم صفحه 37 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــمِ 

233 ـ وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ  أَرَادَ

أَن یُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَ علَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ  وَ کِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ

لاَ تُکَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا لاَ  تُضَآرَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَ لاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ

وَ عَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِکَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَن تَرَاضٍ مِّنْهُمَا وَ تَشَاوُرٍ

فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِمَا وَ إِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُواْ أَوْلاَدَکُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْکُمْ

إِذَا سَلَّمْتُم مَّآ آتَیْتُم بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُواْ اللّهَ

وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ

تفسیر لفظـــی :

مادران ، دو سال کامل فرزند خود را شیر دهند ، اگر بخواهند که شیر دادن فرزند را تمام کنند ،

و بر پدر است که روزیِ مادران و جامه ی آن ها را بر انصاف و اقتصاد آماده سازد ،

و بر هیچ کس تکلیف بیرون از توانائی نمی شود ، هیچ مادر و نه هیچ پدری نباید به فرزند خود زیانی برساند ،

و همچنین بر وارث و قیّم نیز همین حکم است ، اگر خواهند که او را از شیر باز دارند ، به خشنودی هر دو نفر

و مشورت کردن با هم ، باکی و تنگی بر آن ها نیست که دایه بگیرند ، برای شیر دادن فرزندانتان

تنگی و باکی نیست وقتی که مزد عادلانه دایه را بپردازید ، و بپرهیزید از خشم و عذاب خدای ،

و بدانید که خداوند به آن چه می کنید دانا و بینا است .

 

تفسیر ادبی و عرفانی :

بزرگ است خـــــدای یکتـــــا ،

در بنـــده نـــوازی بی همتـــــا ،

رحمتش از همه رحمت ها بالاتر ،

مهـــــرش نه چـــون مهـــــــرهـــــا ،

بزرگ ترین رحمت میان مردم ،

رحمت مــــــــادران است ،


ولکن رحمت خداوند بر بنده بیش از آن است ،

و مهـــر او نه چون مهر ایشان است ،

نه بینی که مادران را سفارش می کند

که فرزندان را دو سال تمام شیر دهند ،

و تنها به مهر مادر اکتفــــــا نکنند ،

و بدانید که خـــداونـــــد

 به بنده مهربان تر است از مادر !

 

 

نوشتـــــــه اند :

                       چون روز رستاخیز رسد ،

در پل صراط و ترازوگاه ،

نامه ای از سوی حـــقّ رسد ،

خطاب به بنده خود ؛

که ای بنـــــــــده من !

تو را رایگان بیافریدم ،

صورت زیبات بنگاشتم ،

قد و بالات برکشیدم ،

کودک بودی و راه شیرخوردن نبردی ،

مَنَت راه نمودم !

از میان خون شیر بهر غذای تو بیرون آوردم ،

مادر و پدر بر تو مهربان کردم ،

ایشان را به پرورش تو واداشتم ،

تو را از آب و باد و آتش نگاه داشتم !

از کودکی به جوانی رسانیدم ،

تو را به فهم و فرهنگ بیاراستم ،

و به دانش و هنر بپیراستم ،

همسر و فرزندان و خانواده ات دادم ،

محبت تو را در دل آن ها نهادم ،

آن ها را مونس و غمخوار تو کردم ،

از بلاها و سختی ها نجاتت دادم ،

چه بسیار غمها و اندوهها از تو زایل کردم ،

و زنجیر های بلا را از تو گسسته ام !

و رحمت ها را بر تو نثار کردم !


[ ... فکم یا الهی من کربة قد فرّجتها ، و هموم قد کشفتها و عثرة قد اقلتها

و رحمة قد نشرتها و حلقة بلاء قد فککتها ... ]

فرازی از دعای افتتاح

من با تو این همه نیکوئی ها کردم ،

تو برای ما چه کردی ؟

چه گناه ها که نکردی !

چه نیکی ها که ترک کردی !

آیا هرگز در راه ما به نیازمندی کمک کردی ؟

یا تشنه ای را بهر ما آب دادی ؟

گرسنه ای را سیر کردی ؟

برهنه ای را پوشاندی ؟

در راه مانده ای را مساعدت نمودی ؟

یتیمی را نوازش و ملالطفت کردی ؟

بنده من ! چه کردی ؟

کردی آن چه کردی !

و مرا شرم آید که با تو آن کنم که سزاوار آنی !

من با تو آن کنم که خود سزاوار آنم !

نه آن چه را که تو سزاوار آنی !

رَو که تو را آمرزیدم !

تا بدانی که من منم و تو توئی !

آری گدائی که نزد پادشاهی رود ،

از او نپرسند که چه آورده ای !؟

از او پرسند که چه می خواهی ؟!!!

 

 

آری ؛ ای مسکین آدمی ؛

خدا چگونه نه بنوازد که اکرم اکرمین است ،

چگونه نیامرزد که ارحم راحمین است ،

و چگونه عفو نکند که

در قرآن بکرّات از عفــــو سخن فرموده است ،

در این مــــورد هـــــم

به شوهر سفارش عفــــو

در باره کابین زن طلاق گرفته فرموده است ،

پس تقـــــــوی در عفـــــــو است ،

و بهشت در تقـــــــــوی ،

بدایت تقــــوی آن است که :

حق خود بر برادر شنــــاسی ،

و نهـایت تقــــــوی آن است که :

حق وی بر خود شناسی ،

و او را بر خود برتری دهی ،

هرچند از او جفـــــــا بینی ،

از وی عذر خواهی و عفـــــــو کنی !

این است مقام توحید !

 

الهــــی ؛

هر شــــــادی که بی توست غمدان است ،

هر منزلی که نه در راه توست زندان است ،

هر دل که نه در طلب توست ویران است ،

یک نفس با تـــو به دو گیتی ارزان است ،

یک دیدار از تو به هزار جان رایگان است



موضوع :


<      1   2   3   4   5   >>   >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


* *