نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (620 )

 

[ منبع و مأخذ : کشف الاسرار و عدة الابرار خواجه عبدالله انصاری ، متوفی قرن پنجم هجری ]  


ســوره 4 : نســـاء  ( مدنی  ـ 176 آیه دارد  ـ جزء چهارم  ـ  صفحه 77)


  ( قسمت چهل و دوم )


شــوق دیــدار

 

 

 ( جزء ششــم  صفحه  102 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم 

153 ـ یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِّنَ  السَّمَاءِ

فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسَى أَکْبَرَ مِن ذَلِکَ فَقَالُواْ  أَرِنَا اللّهِ جَهْرَةً

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا

جَاءتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَلِکَ وَ آتَیْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُّبِینًا 

 

 تفسیر لفظی :

اهل کتاب از تو  می خواهند که کتابى از آسمان [ یکباره ] بر آنان فرود آورى البته از موسى بزرگتر از این را خواستند و گفتند خدا را آشکارا به ما بنماى پس به سزاى ظلمشان صاعقه آنان را فرو گرفت ‏سپس بعد از آن که دلایل آشکار برایشان آمد گوساله را [به پرستش] گرفتند و ما از آن هم درگذشتیم و به موسى برهانى روشن عطا کردیم.


تفسیر ادبی وعرفانی :

چه بی خود و بی حرمت بودند آن گروه که دیدار خدا را می خواستند ، و آن گاه گوساله پرست شدند !

کسی که گوساله معبود اوست کَی روا باشد که حقّ مشهود او شود ؟

از این سئوال ، آنان (بنی اسرائیل ) را جز خواری و مذلّت نیامد ، و جز به بیگانگی آنان نیفزود ، از آن که دیدار خدا را نه بر وجه تعظیم خواستند ! و نه بر موجب تصدیق ! و نه بر غلبه ی اشتیاق !

در صورتی که نیکان امّت محمّد (ص) چون در آرزوی دیدار حق بسوختند ، و از تعظیم و اجلال ، آن چه در دل داشتند بر زبان نیاوردند ، لاجرم خداوند مرهمِ دلِ ایشان (محمّد [ص] ) را گفت : شوقِ نیکان به دیدار من به درازا کشید در حالی که شوق من به دیدار آنان بیشتر است !

 


 

 وَ آتَیْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُّبِینًا

این سلطان مبین ، قوّت دل بود و کمال حال ، که طاقتِ شنیدنِ سخن حقّ بی واسطه به موسی (ع) داده شد ! ولی چنان که موسی (ع) را در این جهان برای شنیدن سخن حق ، سلطان مبین داده شد ، به امّت محمّد (ص) در جهان دیگر ، در دیدار حق سلطان مبین داده شده است !


ای راهِ طلب حق،

چه راهی؟

که قـدم هــا در تو والــه شد!

 

ای آتش محبت،

چه آتشی؟

که دلهای عالـَمی او را هیـزم شـد!

 

ای قبلـه ناگـزیـر،

چه قبلـه ای؟ 

که هرکه روی در تو آورد دمـار از جانش بـرآوری!


 

آن شب که من ازفـراق تو خـون گریم

 

بـــاری به نظــاره آی تا چــون گریم

 

هــر لحظه هــزار قطـره افــزون گریم

 

هـر قطـره به نوحــه ای دگرگـون گریم




موضوع :