نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید (577 ) 

ســوره 3 : آل عمران  ( مدنی ـ 200 آیه دارد ـ جزء سوم ـ صفحه 50 )


( قسمت هفتـــاد و یکــــم )


آئیـن مشتـاقــان

 

 

 

( جزء چهارم صفحه 76 )

بِســـمِ اللّهِ الـرَّحمــنِ الــرَّحیــم 

195 ـ فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنکُم

مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُکُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُواْ وَ أُخْرِجُواْ

مِن دِیَارِهِمْ وَ أُوذُواْ فِی سَبِیلِی وَ قَاتَلُواْ وَ قُتِلُواْ لأُکَفِّرَنَّ

عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَ لأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ

ثَوَابًا مِّن عِندِ اللّهِ وَ اللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ

 

تفسیر لفظی : 

پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت کرد [و فرمود که] من عمل هیچ صاحب عملى از شما را از مرد یا زن

که همه از یکدیگرید تباه نمى‏کنم پس کسانى که هجرت کرده و از خانه‏هاى خود رانده شده و در راه من آزار دیده

و جنگیده و کشته شده‏اند بدی های شان را از آنان مى‏زدایم و آنان را در باغ هایى که از زیر [درختان] آن نهرها روان است

درمى‏آورم [این] پاداشى است از جانب خدا و پاداش نیکو نزد خداست


  تفسیر ادبی و عرفانی :  

 

وفای وعده است که مؤمنــــان را داده بود ،

 

و تحقق این دعا آن است که :

داعی را اجابت ،

سائل را عطیت ،

مجتهد را معونت ،

شاکر را زیادت ،

صابر را بصیرت ،

مطیع را مثوبت ،

نادم را رحمت ،

و محبت و کرامت داد،

 

و مشتــــــاق را دیــــــــدار !


 

فرمان آمـد : ای محمّـــد ؛

 

نا امیــــــدی در این درگاه نیست ،

و کار بنده در پیروزی از سه خصلت بیرون نیست ؛

اگر مطیـــــــــع است ،

ثــــــــواب او به جا است ،

اگر عاصــــی است ،

شفاعت تو  به جا است ،

و از هرچه بازماند ،

 رحمت من او را به جا است .

گر جُــرمِ همه خلق کنم پاک بحِل


در مملکتم چه کم شود ، مشتی گِل ؟


 

 

 

... فَالَّذِینَ هَاجَرُواْ ...

 

هجرت ، دربدری ، آزار و اذیت ، کشته شدن ،

همه ، صفت دوستان است و آئین مشتاقـــــان،

و داستان جان بازان ،

و سرانجام کار عاشقان ،

که دل بداده ، جان باخته ،

خسته ی تیــــــــر بلا گشته ،

تیغ قضا جاه و حشمت برانداخته ،

و از خان و مان آواره و دور افتاده ،

گهی سوزند و گدازند ،

گهی زارند و نالند ،

سوز بینند و سوزنده نـــه ،

شور بینند و شورنده نـــه ،

درد بینند و درمان کننده نــــه ، 

از این عجیب تر آن که به درد خویش شادند ،

و از بی دردی به فریادند !


جانان ندهم ز دست تا جـان ندهم


من جان بدهم زدست و جانان ندهم


اکنون که برای خویش دردی دارم


این درد به صد هزار درمـان ندهم


 

 

 

خـــدایــــا ؛

هرکه تو را جوید ، او را بنقد رستخیزی باید ،

یا به تیـــــغ ناکامی او را خون ریـــــــزی باید ،

هرکه قصد تــــــــو کند ، روزش چنین باشد ،

یا بهره ی درویش  ، خود این چنین باشد !

... لأُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ ...

چنان دردی بباید ، تا چنین مرهمی بشاید !

قومی را رضای مولی و دیدار او دست در آغوش ،

با زبان حال از سرِ ناز و دلال گوید :


خـــدایــــا ؛

 

محنت من بودی ، دولت من شدی ! 

اندوه من بودی ، راحت من شدی ! 

وداغ من بودی ، چراغ من شدی ، 

جراحت من بودی ، مرهم من شدی !


 

یَابنَ السّــادَةِ المُقَـــــرَّبِیـــن

 

 

مولای ما ؛ امام زمان ، مهدی فاطمه ،

 

ای محبـوب دل هـا و ای آرام جان ها ؛

 

 ای منجی انسـان هـا ؛


 

همه مشکلات مــــــا


 

ناشی از غیبت طولانی شماست

 



یا وَجِیهَاً عِـندَاللهِ اِشفَــع لَنا عِـنـــدَالله

 

 

برای تعجیل در فرج مبارکتـــــان دعا می کنیم




موضوع :