نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید  (984  )                                                                                   

ســوره 16 : نحـــل ( مـکّــی ـ 128 آیه دارد ـ جزء  چهــاردهم ـ صفحه 267 )


( قسمــت ســــی و دوّم )


راهِ بنــدگـی


 ( جزء چهارد هــم صفحــه 279 آیه 110 ) 

بسم الله الرحمن الرحیم 

ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هَاجَرُواْ مِن بَعْدِ مَا فُتِنُواْ ثُمَّ جَاهَدُواْ وَصَبَرُواْ إِنَّ رَبَّکَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ

   تفسیـــر لفظـــی :

با این حال پروردگار تو نسبت به کسانى که پس از [آن همه] زجر کشیدن هجرت کرده

و سپس جهاد نمودند و صبر پیشه ساختند پروردگارت [نسبت به آنان] بعداز آن [همه مصایب]

قطعا آمرزنده و مهربان است


 تفسیـــر ادبی و عرفانی :

 

حقیقتِ هجرت آن است که از نهاد خود هجرت کنی ،

و ترک مراد خویش گویی ،

قدم نیستی بر تارک صفات خود نهی ،

تا مهر ازل پرده بردارد ،

و عشق لم یزل جمال خویش بنماید ،


چه نیکو گفت آن فرزانه ی خوش ذوق ؛


نیست عشق لایزالی را در آن دل هیـــچ کار


کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار


 

خداوند به پیامبر محبوبش فرمود :

ای حبیب ما ؛ اگر همه را در تسلسل حفظ نسل آوردم ،

تـــــــو را برای رحمت جهانیــــــــــــــــان آوردم ،

انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا

... و رحمة للعالمین

تو به خودی خود نیامدی ، که تو را آوردم ،

اگر همه برای خود آمدند ؛ تو نـــــــه برای خود آمدی ؛

بلکه برای جهانیان آمدی .


 

هنوز آدم در کتم عدم بود که خداوند ؛

 رقم دوستی را با ابراهیم کشید ،

و آتش شوق خود در نهــــــاد او نهـــــــــــاد ،

و جمال عشق لم یزل روی به او آورد ،

و فـــــــرمـــــــــود :

ما رشد ابراهیم را از پیش از آدم دادیم ،

این بود که چون به این جهان آمد و چشم گشود ؛

در وقت صبوح عاشقان ،

و هــــــای و هــــــوی مستـــان ،

و عربـــــــده ی بی دلان ،

از سر خمـــــــار شـــراب نیستی ،

به زبان بی خودی ، هرچه را نظاره کرد گفت :

این پروردگار من است !

چون خود را در جــــلال مشاهـــــدت حــــــــق ،

و جمــــــال او مستهـــــلک دیـــــد ،

و از بودِ خود و بودِ خلق بی خبــــــر گشت ،

لاجرم خداوند در نوازش او افزود ،

و وی را یک امّـــت شمــــــرد .

إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتــــًا لِلّهِ حَنِیفًا وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ،

ابراهیم گفت :

خداوندا ؛ همــه تو بودی و همه توئی ،

خود خدای امتی و جمــــــع همــــــه توئی و بس ،

آری هر کس با خــــــــدا باشــــــد ، خـــــــــــــدا با او است .

الهـــــــی ؛

دانی به چه شــــــــادم ؟

به آن که نه به خویشتن به تو افتادم !

تــــــو خواستی ، من نخواستم ،

تـــــو نمودی ، من نبودم ،

دوست بر بالین دیدم چو از خواب برخاستم !

شَاکِرًا لِّأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ

شکر نعمت کسی بگذاشت که ولینعمت را بشناخت ،

حکم را بی اعتراض قبول کرد ،

و به هرچه پیش آمد بی کراهت رضا داد ،

راه بنــــــدگی بدید و در بنـــــدگی راست رفت ،

و دانست که آن راه نــــه به خود دیــد ، که نمودندش !

و نه به جهـــــــد زندگی بدان رسیـــــــــد ، که رســـاندندش !




موضوع :