نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 879 )                                                                         


ســوره 12 : یوسـف ( مـکّــی ـ 111 آیه دارد ـ جزء دوازدهم ـ صفحه 235 )


  ( قسمــت بیست و دوم )


رَوِشِ جـوانمــردان


  

جزء سیزد هــم صفحــه 243 آیه 65 ) 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

وَ لَمَّا فَتَحُواْ مَتَاعَهُمْ وَجَدُواْ بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ  إِلَیْهِمْ قَالُواْ یَا أَبَانَا مَا نَبْغِی هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ  إِلَیْنَا

وَ نَمِیرُ أَهْلَنَا وَ نَحْفَظُ أَخَانَا وَ نَزْدَادُ کَیْلَ  بَعِیرٍ ذَلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ


 تفسیـــر لفظـــی :

 

و هنگامى که بارهاى خود را گشودند دریافتند که سرمایه‏ شان بدانها  بازگردانیده شده است ،

گفتند اى پـــــدر [دیگر] چه مى‏ خواهیم ؟ این سرمایــه ماست که به ما بازگردانیــده شده است !

قوت خانواده خود را فراهم و برادرمان را نگهبانى مى‏ کنیم و [با بردن او] یک بار شتر مى‏ افزاییم

و این [ پیمانه اضافى نزد عزیز ] پیمانــــه ‏اى ناچیـــــــــز است


 تفسیر ادبی و عرفانی :

 

چون بارها باز کردند ؛ بضاعت خویش را در آن دیدند !

یعقوب گفت :

من در عزیز مصر جوانمردیِ تمام و گرمیِ عظیم می بینم !

بضاعت از راه شفقت از شما بستد ،

و برای نفی خواری و مذلّت ، آن را پنهانی ردّ کرد !

که اگر در ظاهر ردّ کردی ،

خوراک که دیدی بر سبیــل صـدقـــــه دادی !

و صدقه ستاندنِ شما را نپسندید !

این است کَـــرَم لایــــح و فضـــــل لایـــح ،

یعنی مذلت از بخشنـده و رفع خجالت از پذیرنده !

و این ؛ روش جوانمـــــــردان است !


گوینـــــــد :

عارفی بزرگوار به خانه ی درویشان شدی ،

و ایشان را زر و درم بردی ،

گفتی این نزد شما ودیعت می نهم تا آن که من بخواهم ،

پس از سه روز کس فرستـــادی بر ایشان ،

و خواهش نمودی که چون از من سوگنــــدی بیامده ،

که آن ودیعت باز نخواهم ، و به کار من نیاید !

اکنون شما اندر رفعِ خللِ معیشتِ خویش به کار برید ،

تا سوگنــد من راست شود ،

و من سپاس دارم و منّت پذیرم !

بزرگان صدقه را این گونه به درویشان دادی !


نوشتــــــــه انـــد :

اباعبدالله حضرت حسین ابن علی علیه السلام ،

چون درویشی را دیدی ، گفتی ؛

تو را که خوانند ؟ ( نام تو چیست ؟ )

و پسر کِـــــــه هستی ؟

درویش گفتی ؛ من فلان پسر فلان ،


     حسیــــــــن (علیه السلام) گفتی ؛

نیک آمدی ، که از دیرباز من جویای تو بودم ،

که در دفتــــر پــــــدر خویش دیــــده ام ؛

و پــــدر تــــو را چنـــد درم بر پـــــدر مــــن است !

اکنون می خواهم تا ذمّــــه ی پـدرم را از حق تو فارغ گردانم !

و بدین بهانـــــه ، عطـــــــا به درویش دادی ، و منّت بر خــــود نهادی !

 

فنـون عشـق

 

جامى بنوش و بر در میخـانـه ، شاد باش 

در یـاد آن فرشتـه که توفیـــق داد ، باش

گــــر تیشــــــــه ‏ات نباشد تا کــوه برکنى 

فرهــاد باش در غم دلـــدار و شــاد باش

رو حلقـــــــه غلامى رنـدان به گـوش کن 

فرمــــــانرواى عالم کَــــون و فساد باش

در پیچ و تاب گیسوى ساقى ، ترانه ساز

 با جان و دل  لـواى کش این نهـاد ، باش

شــــاگرد پیر میکده شو در فنـون عشق  

گــردن فرازْ بر همه خلق ، اوستــاد باش

مستان ، مقام را به پشیـزى نمــــى‏ خرند

 گـــو خسرو زمـــــــانه و یا کیقبـــاد باش

فـــــــرزند دلپذیر خـــــــــرابات ، گر شدى

بگــذار ملک قیصـــر و کسرى به باد باش

[ دیوان امام خمینی (ره) ص 127 ]

برای سلامتی و خشنودی امـــام و مقتــــدا و مولایمان


 قائـم آل محمّـــــد (ص)

 

و برای تعجیل در فـــرج مبــــارکشان

  

دو رکعت نماز مخصوص و یکصد صلوات

 


 



موضوع :