نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید ( 860 )  

                                                                        

ســوره 11 : هــود ( مـکّــی ـ 123 آیه دارد ـ جزء دوازدهم ـ صفحه 221)


    ( قسمــت شانزدهــم )


آن ها کجایند و ما کجائیم !


 

جزء دوازد هــم صفحــه 229 آیه 69   ) 

بسم الله الرحمن الرحیم

وَ لَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُواْ سَلاَمًا

قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاء بِعِجْلٍ حَنِیذٍ   

 تفسیـــر لفظـــی :

و به راستى فرستادگان ما براى ابراهیم مژده آوردند

سلام گفتند پاسخ داد سلام و دیرى نپایید که گوساله‏ اى بریان آورد


 

 تفسیر ادبی و عرفانی :

 

ابراهیم (ع) پیامبری بزرگوار ،

شایسته ی کرامتِ نبوّت و رسالت ،

سزاوار خُلَّت و محبت ،

و صاحب فراستی صادق بود ،

با این همه ؛ چون فرشتگان آمدند ایشان را نشناخت ،

و درِ فراست بر وی بسته شد !

به دو سبب ؛

یکی آن که :

تا بداند که ؛ عالِــمِ به همه ی خفیّات فقط خدا است ،

و در آسمان ها و زمین ،

یگانه نهان بین و درون بین آن یکتاست ،

دیگر آن که :

چون خداوند تبارک و تعالی حکمی کند ؛ و قضائی رانَـد ،

بر آن کس که خواهد راه فراست بربندد ،

تا حکم براند و قهــــر خود بنماید ،

و دست خدائیِ خود را آشکار سازد ،

چرا که او را رسد که هرچه کند ،

و او را سِزَد که هرچه خواهد .

نوشته اند :

 خداونـــد فرشتگان را به ابراهیم فرستاد ؛

تا او را به خلیل بودن بشـــــارت دهد ،

و به سلامِ جلیــــــــل بر خلیـــــل ،

بشـــارت را کامل و تمام کند .

ابراهیم (ع) نخست پنداشت که آنان مهمانند ،

این بود که شرط میزبانی به جای آورد ،

زود برخاست و خوراکی آورد ،

خداوند آن شتاب زدگی را از او پسندید ،

و از او تمجیـــــــــد کرد ،

چه ؛ که محبت اندک از دوست جلوه کند .

گفتـــــه اند :

بنای تصوّف بر شش خصلت است :

سخا ، رضا ، صبر ، پشمینه پوشی ، جهان گردی ، فقر ،

سخا از ابراهیــم ،

رضا از اسماعیل ،

صبـــــــر از ایوب ،

پشمینه پوشی از موسی ،

جهان گردی از عیسی ،

و فقـــر از محمّـد (ص) .


نقـــل شده :

عارفی بزرگوار را مهمانی رسید ،

او که به مهمان نوازی و جوانمردی شهره بود ،

خادم را گفت : تا غذا آورَد ،

خادم رفت و دیــــر کرد !

مهمانان در انتظار ماندند ،

و در بعضی از ایشان انکاری پدید آمد ،

که نه نشانه فتوّت و جوانمردی است ،

پس از انتظار زیاد خادم سفره ی عذا بیاورد ،

عارف سبب تأخیــــــر را پرسید ،

خادم گفت : در سفره مورچه ای بود ،

که خلاف جوانمردی دیدم او را آزار رسانم ،

و بر خلاف ادب بود که سفره را با مورچه بیاورم ،

لاجرم صبر کردم تا مورچه از سفره رفت آنگاه آوردم !

حاضران همه او را آفرین گفتند .

 

در این رابطه از مرحوم آیة الله بافقی جریانی تعریف شده :

ایشان که از مبارزان دوره ستمشاهی رضاخان بود ،

برای عبـــادت و راز و نیـــاز با مولا ،

با پای پیاده از قــــم به جمکران می رفتــه ،

یک مرتبه ، پس از بازگشت از جمکران ،

 سفره ی خود را باز می کند تا غذا تناول نماید ،

می بیند که در سفره اش مورچه یا مورچگانی هستند ،

بلافاصله سفره را می بندد و پیـــاده عازم جمکران می شود !

 

می پرسند : کجا می روید ؟

می گوید : من در جمکران که بودم بی احتیاطی کردم و سفره ام را در جای مناسب نگذاشتم و مورچه ها برای استفاده از غذا به سفره وارد شده اند ، اینک اگر آنها را اینجا از سفره بیرون کنم راهِ خانه را نمی دانند ، می روم جمکران تا آنها را همانجایی که سوار شده اند پیــــاده کنم !

 

آه ؛ مــــردان خـــــــــدا کجاینــــــــد و ما کجـــــــــا ؟

ما هر روز هزاران مورچه را زیر پایمان له می کنیم !

یا با حشره کش های آن چنانی آنان را می کشیم !

ولی مردان خدا برای این که مورچه ای خانه اش را گم نکند بیست کیلومتر پیاده می روند !

در کتاب نشان از بی نشان ها در شرح احوالات مرحوم آیة الله اصفهانی مشهور به نخودکی خواندم:

راوی گفت : در منزل آقای نخودکی بودم که مردی مراجعه کرد و گفت مرا عقرب نیش زده و از شدت درد آن بی تابی می کرد و علاج آن را از ایشان خواست ، آقای نخودکی گفت : این عقرب خانه اش را گم کرده که تو را نیش زده ! برو همان جائی که تو را نیش زده او در یک سوراخ مخی شده به او بگو نخودکی گفته بیا بیرون تا تو را به خانه ات برسانم ! هر وقت بیرون آمد همین دستی را که نیش زده جلوش بگیر تا روی دستت قرار گیرد آن گاه او را دو متر آن طرف تر جلو یک سوراخ دیگر که خانه او است به زمین بگذار تا به خانه اش برود ، آن وقت درد دستت تمام می شود !!!

راوی گفت : نشسته بودم که آن مرد پس از ساعتی برگشت در حالی که هیچ اثری از عقرب زدگی در دستش نبود !!!

این است روش و منش و سیره بزرگان دین ما !

اینک خود قضاوت کنیم که آنها کجایند و ما کجائیم !

ما می گوئیم باید عقرب را کشت تا درد زهرش کم شود !

او می گوید عقرب را به خانه اش برسان تا دردت تسکین یابد !

مقاومت یک زن فلسطینی در مقابل پلیس مهاجم اسرائیل غاصب

 

از عقرب و مورچه و سایر حشرات گزنده و حیوانات درنده که بگذریم ، این بشر دوپا روزانه چقدر از همنوعان خود را به خاک و خون می کشد !

ستمگران و جباران عالم برای تسلط چند روزه خود بر دنیا چقدر انسان های بی گناه را آواره و بیچاره و بی خانمان می کند ؟

چقدر پیر و جوان و زن و مرد و کودک مظلوم را به خاک و خون می کشد ؟

برخی سیاستمداران برای رسیدن به قدرت پوشالی دنیا چه کارها که نمی کنند ؟ و چه دسیسه ها که نمی بازند ؟ چه خیانت ها که نمی کنند ؟

هجوم خونخواران داعش به شهر و کشتار وحشیانه مردم در استان صلاحیه عراق

 

از کشورها و سران کفرپیشه و سیّاسان خدعه گر آنان که بگذریم ، در کشورهای مدعی اسلام چه ستم ها که نمی کنند ،

با نام اسلام چه خون ها که نمی ریزند ؟ و چه جنایت ها که نمی کنند ؟

خداوندا ؛ ما را از وسوسه های نفس اَمّــــــاره حفظ فرما ،

خداوندا ؛ ما را از دسیسه های شیطانی محـافظـت فرما .



موضوع :